دانلود قسمت نهم سریال پایتخت ۷ + تماشای فیلم واکنش وزیر فرهنگ به لغو کنسرت حامد همایون در کرمان + ویدئو دانلود قسمت هشتم سریال پایتخت ۷ + تماشای فیلم خبرنگار ایسنا درگذشت قائم‌مقام سیما: مردم در سال ۱۴۰۴ منتظر سریال‌های خوبی در تلویزیون باشند تهیه‌کننده صاحب‌نام رادیو درگذشت جدول پخش فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون اعلام شد (۱۱ فروردین ۱۴۰۴) دانلود قسمت هفتم سریال پایتخت ۷ + تماشای فیلم دانلود قسمت ششم سریال پایتخت ۷ + تماشای فیلم کدام فیلم‌های سینما در هفته اول نوروز ۱۴۰۴ پرفروش شدند؟ جدول پخش فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون اعلام شد (۹ فروردین ۱۴۰۴) برگزاری رویداد نورنما، تلفیقی شگفت انگیز از نور، نمایش و نوا در شب عید فطر شورِ سرود در پاتوق‌های مشهد؛ هنرمندان شهر را نوروزی می‌کنند هنرمندان مشهدی در ایام نوروز شهر را به صحنه نمایش تبدیل می‌کنند ماجرای کلیپ جنجالی سهراب پاکزاد که منجر به بازداشت و توقیف صفحاتش شد + فیلم حواشی «پایتخت ۷» | صداوسیما تبلیغات تلویزیونی خرید و فروش طلا را ممنوع کرد برنامه امروز فیلم‌های سینمایی تلویزیون (۸ فروردین ۱۴۰۴) دانلود قسمت چهارم سریال پایتخت ۷ + تماشای فیلم بیانیه خانه مطبوعات و رسانه‌های خراسان رضوی به مناسبت «روز جهانی قدس» نگاهی به تاریخچه تئاتر در ایران | از آغاز تا افق‌های نو در عرصه هنر
سرخط خبرها

آموزش داستان نویسی | وصله پینه های هیولای فرانکنشتاین

  • کد خبر: ۲۹۴۱۶۶
  • ۲۲ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۱
آموزش داستان نویسی | وصله پینه های هیولای فرانکنشتاین
خیلی وقت ها، سرچشمه آثار آن‌ها فقط قدرت تخیلشان نبوده و در بسیاری از مواقع ذهنشان به آبشخور‌های مختلف و متعددی وصل‌ می‌شده تا با الهام و استفاده از آن‌ها بتوانند روایتی یکپارچه و کامل بسازند.

به گزارش شهرآرانیوز، همین مبحث امروز، احتمالا، خیلی به درد مبتدی‌های دنیای داستان بخورد، مخصوصا که ابتدای کارْ آدم زیادی به خلوص اثر اهمیت‌ می‌دهد و مطلق انگاریِ خاصِ آن دوران را دارد. اما لازم است بدانید که ــ علی رغم تصور اولیه‌ای که از آثار بزرگ و نویسنده‌های نابغه داریم ــ  خیلی وقت ها، سرچشمه آثار آن‌ها فقط قدرت تخیلشان نبوده و در بسیاری از مواقع ذهنشان به آبشخور‌های مختلف و متعددی وصل‌ می‌شده تا با الهام و استفاده از آن‌ها بتوانند روایتی یکپارچه و کامل بسازند.

شاید بد نباشد که چند دقیقه‌ای خواندن این نوشته را کنار بگذارید و بروید سراغ داستان «پایان دوئل» از نویسنده بزرگ آرژانتینی که بسیار برای من عزیز است، عالی جناب «خورخه لوئیس بورخس» که کوه نبوغ و دریای مهارت است. و، اگر دوست داشتید، کتاب «گفت و شنودی با بورخس» با ترجمه علی درویش را بعد‌ها بخوانید که مصاحبه‌ها و نقل قول‌هایی که اینجا‌ می‌آورم از این کتاب است. من جسته گریخته این مصاحبه را برای شما نقل‌ می‌کنم و شما ببینید که غولی مثل بورخس چطور و با استفاده از چه سرچشمه‌هایی داستانش را سرهم کرده است. 

بورخس گفتگو درباره داستان «پایان دوئل» را این چنین آغاز‌ می‌کند: «خب؛ این عین واقعه‌ای است که به راستی اتفاق افتاد.» بن مایه داستان را بورخس از ماجرایی واقعی‌ می‌گیرد. اما نکته جالب این است که بورخس از روایت جزء به جزء ماجرایی که شنیده دوری‌ می‌کند: چیز‌هایی به ماجرا اضافه‌ می‌کند، چیز‌هایی را تغییر‌ می‌دهد و درنهایت بخش‌هایی را حذف‌ می‌کند. برای دو شخصیت اصلی داستان هم اسم انتخاب‌ می‌کند. کسی که ماجرا را برای بورخس تعریف کرده بوده هیچ اسمی از کسی نبرده و خیلی مبهم فقط از دو «گاچو» (= گاوچران در آمریکای لاتین) حرف زده بوده است. بورخس احساس‌ می‌کند که بهتر است این دو نفر اسم‌های مناسبی داشته باشند: «سیلوئیرا» و «کاردوسو».

برای لونرفتن داستان، طرح آن را نقل نمی‌کنم، اگرچه فرض را بر این گذاشته ام که داستان را خوانده اید. در بخشی از داستان‌ می‌بینیم که کاردوسو سگ سیلوئیرا را با سم کشته است. بورخس دراین باره حقیقت جالبی را فاش‌ می‌کند: «مجبور بودم موضوع سگ گله و آن حادثه را اختراع کنم تا داستان کش پیدا کند.»

وقتی دی جووانی، مصاحبه کننده، با حیرت از او‌ می‌پرسد که چگونه توانسته عواطف و حالات درونی سربازان و مزدور‌های جنگی را آن طور توصیف کند، بورخس در جواب‌ می‌گوید که تمام این‌ها را از پدربزرگش یاد گرفته است؛ و جالب اینکه پدربزرگ او غیرنظامی بوده، ولی توانسته بوده در دو یا سه جنگ شرکت کند و چیز‌هایی زیادی درباره نبرد فرابگیرد. 

پدربزرگ به او گفته بوده که در ابتدای کار انسان همیشه احساس ترس‌ می‌کند. بعد، بورخس ماجرای دیگری را به روایت داستان وصل‌ می‌کند: جریان شکست خوردن سفید‌ها که درواقع الهام گرفته از ماجرای به قتل رسیدن پدربزرگش است، اینکه چطور نیرو‌های دولتی آرژانتین مسلح به تفنگ‌های «رمینگتن» شورشیان را قتل عام‌ می‌کنند. با این همه، بورخس برای تبدیل کردن این ماجرا‌ها به داستان عجله نمی‌کند. 

شاید باورش سخت باشد، ولی او چیزی حدود ۲۵ تا ۳۰ سال انتظار‌ می‌کشد و تمام این پاره‌های پراکنده را در ذهنش نگه‌ می‌دارد، اجازه‌ می‌دهد خاطرات و حوادث واقعی و خیالی دیگر هم با آن‌ها درآمیزند تا تبدیل به گردبادی از خرده ریزه‌هایی شوند که در اتصال با هم روایتی تکان دهنده و جامع را شکل‌ می‌دهند؛ و درنهایت داستان را به همین شکل پایانی خودش‌ می‌نویسد، بی اینکه کسی حتی حدسش را بزند که «پایان دوئل» درواقع چیزی شبیه به هیولای فرانکنشتاین باشد، وصله پینه‌هایی از بدن‌های مختلف که به همدیگر بخیه خورده اند تا پیکره‌ای واحد بسازند.

این تجربه از بورخس نشان‌ می‌دهد که برای نوشتن یک داستان به تکیه مطلق به تخیل نیازی نیست؛ گاهی نیاز دارید که به زندگی واقعی شخصی خودتان و دیگران هم مراجعه کنید و تکه‌هایی از آن‌ها را جدا کنید. کانون داستان را باید ایده اصلی خودتان درنظر بگیرید، همان حرفی که‌ می‌خواهید بزنید یا ماجرایی که دلتان‌ می‌خواهد روایت کنید، و تمام این تکه پاره‌های پراکنده را حول همین کانون تنظیم کنید.

شاید نیاز باشد تغییراتی در آن‌ها ایجاد کنید، شاید روابط منطقی و علت و معلولی آن‌ها چفت و بست درست و حسابی نداشته باشد و لازم باشد برای استحکام منطق داستان ماجرا‌هایی اضافه کنید. درنهایت، خلاصه حرف این است که از درهم آمیزی خیال و واقعیتْ اثر ادبی خودتان را بسازید و متعصبانه ذهنتان را محدود به یک سرچشمه نکنید.

با احترام عمیق و همیشگی به اقیانوسی که عمود بر زمین‌ می‌ایستاد و روزی نیست که به او فکر نکرده باشم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->